--[94]--
* هجرت
سفر كردن به انگيزه زيارت حرم رسول خدا و بيت الله الحرام، هجرت است; هجرتي مقدس و معنوي، براي درك مقامات عالي; } وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي اللهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللهِ وَ كانَ اللهُ غَفُوراً رَحِيماً{.
* زيارت
واژه زور در واژه نامه ها، به معناي أعلي الصدر آمده است مي گويد : زرت فلاناً أي تلقّيته بزوري أي تلقّيته بصدري أو قصدت صدره از اين عبارت ارتباط قلبي استفاده مي شود; يعني زيارت حضور الزائر عند المزور است.
واژه زيارت گرچه در مصحف شريف با صراحت نيامده است، اما مي توان در مضامين آيات شريفه آن را يافت; به چند نمونه از آن مي پردازيم:
* قرآن كريم در باره نزاع مردم بعد از مرگ ظاهري
1. نساء : 100
2. لسان العرب ماده زور .
--[95]--
اصحاب كهف مي فرمايد:
} إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً{.
اين كه گفتند ما مسجدي بنا مي كنيم براي آن بود كه مدفن و مرقد اصحاب كهف محلّ زيارت و آمد و شد علاقه مندان شود، چه براي آنان كه هم عصر با اصحاب كهف هستند و چه كساني كه در آينده خواهند آمد.
* خداوند متعال رسول خويش را از حضور در كنار قبر منافقين نهي مي كند و مي فرمايد:
} وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَد مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلاَ تَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ...{.
اي پيامبر، بر قبر كسي كه در حالت نفاق از دنيا رفته است توقف نكن و...
مفهوم اين كلام الهي آن است كه اگر كسي مسلمان بود و از دنيا رفت، به زيارت او برويد و بر سر قبرش حاضر شويد. و معهود ميان مردم نيز چنين بوده است.
آلوسي و بيضاوي مي نويسند: الْمُراد لا تقف عند قبره للدفن أو للزّيارة .
1. كهف : 21
2. توبه : 9
3. آلوسي، تفسير روح المعاني، ج10، ص155 ; بيضاوي، انوار التنزيل، ج1، ص416
--[96]--
مؤيد ديگر آن كه در ذيل آيه شريفه } ...وَلاَ تَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ... {آمده است: } ...إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ{، جمله در مقام تعليل است و مفهوم آن به طور واضح دلالت دارد بر مشروعيت زيارت قبر مسلمان. بنابراين، زيارت قبر پيامبر و امامان معصوم(عليهم السلام)كه داراي شأن و مقام والاي عصمت هستند، به طريق اولي جايز و مطلوب است.
* احترام پيامبر(صلي الله عليه وآله) در دوران حيات و پس از مرگ
} وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً{.
در زمان حيات رسول الله، مسلمانان به عنوان تجليل و تكريم آن حضرت، در محضرش حضور مي يافتند و استغفار مي كردند و مغفرت و شفاعت مي طلبيدند. همين تجليل و تكريم را پس از وفات و ارتحال رسول خدا نيز انجام مي دهند; زيرا معتقدند كه حيات و ممات آن حضرت يكي است. او همواره زنده و نزد پروردگارش روزي مي خورد.
اجلال و تكريم رسول الله پس از مرگ، مانند تكريم او در حال حيات است و اساساً وزان اين آيه شريفه استغفار و عمل به آن، در نزد مسلمانان، وزان آيه شريفه سوره حجرات است . در آن جا مي فرمايد :
} يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ...{.
1. نساء : 64
2. حجرات : 2
--[97]--
سيره مسلمانان در عمل به اين آيه كريمه، هنگامي كه در كنار مرقد پيامبر(صلي الله عليه وآله) حضور مي يافتند، در حد وجوب بوده است; و حتي آن را بر ديوارهاي آن مضجع شريف حكّ كرده اند.
نكته ديگر اين كه خداوند متعال در غضّ صوت و ند ، جمعي را مدح و تمجيد نموده و جمعي را مذمّت كرده است. و اين مدح و ذم، اختصاص به زمان حيات پيامبر ندارد; زيرا آن مقام و مرتبت، محصور و محدود به زمان حيات آن بزرگوار نيست .
آيه مدح : } إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَي لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ{. آيه ذم : } إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ * وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّي تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ{.
آيه استغفار گرچه در حال حيات رسول خدا نازل شده است، اما اختصاص به زمان حيات او ندارد بلكه رتبه و مرتبه اي است كه با مرگش منقطع نمي شود.
مورخان و نويسندگانِ تمامي مذاهب اسلامي، استغفار در محضر رسول خدا، بعد از رحلت آن حضرت را نيكو شمرده اند و بلكه از آداب زيارت آن بزرگوار دانسته اند و زائر
1. حجرات : 2
2. حجرات : 3
--[98]--
هم مناسب است بايستد و استغفار كند.
* زيارت قبر رسول خدا
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بارها مسلمانان را سفارش به زيارت قبر مؤمن كرده اند و روايات بسياري در اين زمينه وجود دارد كه مرحوم صدوق در كتاب ثواب الأعمال آورده است.
حال چگونه ممكن است كه بگوييم زيارت قبر ولي المؤمنين و ختم رسولان ـ كه مصداق برجسته و نمونه روشن ايمان مي باشد ـ مندوب و مطلوب نيست ! پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرمود:
من أَراد أن يزور قبراً فليزره ولا يقول الاّ خيراً فانّ الميّت يتأذي مما يتأذي منه الحي . هركس مي خواهد قبري را زيارت كند، به هنگام زيارت، در كنار قبر جز خير نگويد; زيرا مرده از حرف هاي نا مناسب، مانند زنده آزار و رنج مي برد.
ما مِن أحد منكم يسلّم عَلَيَّ الاّ ردّالله عَلي روحي حتّي أردّ عَلَيه السَّلام . كسي از شما بر من سلام نمي دهد مگر آن كه پروردگار متعال آن سلام را بر روح من مي رساند تا من نيز پاسخ آن را بدهم.
1. طبقات الكبري، ج1، ص72 ; شفاءالسقام، ص71 ; كافي،ج4، ص...
2. بحار الأنوار، ج ، ص106
3. الروض النائق في المواعظ و الدقائق، ص22 ; علامه اميني، الغدير، ج5، ص240
4. بيهقي، السنن الكبري، ج5 ،ص240
--[99]--
* زيارت احساس قرب و تجديد عهد است
طبق تجربه ثابت است كه انسان در زيارت ميّت، احساس نزديكي و قرب به او مي كند و تجديد عهد و ميثاق مي نمايد. اين تأثير روحي امري است وجداني و غيرقابل انكار . بنابراين، سزاوار آن است كه انسان همواره اين انس و احساس قرب و نزديكي را با پيامبر و امامان عليهم السلام داشته باشد; چرا كه حيات آنان با مرگشان تفاوتي ندارد و آن عزيزان داراي مقام والاي شهادتند و شهيد هميشه زنده و جاودانه است و مرگ در قاموس شهادت راه ندارد. خداوند تعالي فرمود :
} وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لاَ تَشْعُرُونَ{.
} وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمْ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ{.
صغراي قضيه را، هم تاريخ شهادت مي دهد و هم خودشان فرمودند : ما مِنّا الاّ مَقْتُولٌ أَو مَسْمُوم .
كبراي قضيه را هم كه قرآن كريم بيان مي كند، نتيجه حيات معصومين(عليهم السلام) است.
همان گونه كه به هنگام حضور در برابر احيا، به آنان
1ـ بقره : 154
2ـ آل عمران : 169 و 170
--[100]--
سلام مي دهيم و عرض ارادت مي كنيم، وقتي در مشاهد مشرّفه آنان حاضر مي شويم، قبل از ورود به مضجع شريفشان اظهار ادب مي كنيم و اذن ورود مي خواهيم و چنين مي گوييم :
اللّهم إني أعتقد حرمة صاحب هذا المشهد الشريف في غيبته كما أعتقدها في حضرته واعلم ان رسولك وخلفاءك عليهم السلام احياء عندك يرزقون يرون مقامي ويسمعون كلامي ويردون سلامي وانّك حجبت عن سمعي كلامهم وفتحت باب فهمي بلذيذ مناجاتهم .
سخن از غيبت و حضور معصوم است نه موت و حيات آنها. اينان احياء و زنده هستند و از خداوند متعال بشارتِ آيندگاني را كه حركت كرده و در مسير هستند و تا كنون ملحق نشده اند را هم مي خواهند و جوياي وضعيت همرزمان و همفكرانشان هستند.
اين بخش از آيه شريفه: } ...وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ...{ از قبيل عدم و ملكه است. آنان كه از جا حركت نكرده اند، از گردونه كلام شهيدان و معصومان خارجند، و تنها آنان كه حركت كرده اند، موضوع استبشار هستند; جمعي واصل به آنان شده اند و گروهي در مسير هستند كه باز خود قرآن مي فرمايد :
} ...فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا
1. آل عمران : 170
--[101]--
بَدَّلُوا تَبْدِيلا{.
قال رسول الله(صلي الله عليه وآله):
مَنْ زارَ قبري وَجَبَتْ لَهُ شَفاعتي . مَنْ زارَ قَبْري حَلَّتْ لَهُ شَفاعتي . مَنْ زارَني اِلَي الْمَدِينةِ كُنْتُ لَهُ شَفِيعاً وَشَهيد .
قال علي(عليه السلام) :
مَنْ زارَ قَبْر رَسُول الله(صلي الله عليه وآله) كانِ في جواره .
عن الامام ابي الحسن الكاظم(عليه السلام) قال:
جاء الامام الصادق يوم عيدالفطر الي قبر النبي فسلّم عليه ثمّ قال: قد فضلنا الناس بسلامنا علي رسول الله(صلي الله عليه وآله) .
در اين جا شايسته است به دو مورد از ارتكاز مسلمانان در عدم تفاوت ميان حيات و ممات رسول خدا كه بدان اتكا و استناد كرده اند و گفته اند پيامبر(صلي الله عليه وآله) پس از وفات، همان پيامبري است كه پيش از وفات بود، اشاره كنيم:
1 ـ علي بن ابي طالب(عليه السلام) قال :
بعد ما دفنّا رَسُولَ الله(صلي الله عليه وآله)بثلاثة أيام، قدم علينا أعرابي فَرَمي بنَفْسِهِ علي قبر النبي وحثي من ترابه
1. احزاب : 23
2. نيل الأوطار، ج5 ، ص108
3. مجمع الزوائد ، ص204
4. مسند احمد ، ج2 ، ص74
5. نيل الأوطار ، ج5 ، ص109
6. تهذيب الأحكام ، ج6، ص17
--[102]--
علي رأسه وقال: يا رَسُول الله، قُلتَ فسمعنا قولك و وعيتَ عن الله سبحانه فوعينا عنك وكان في ما أنزل عليك: }وَلَوْ أَنَّهُم اِذ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا الله وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحيماً{ و قد ظلمت نفسي و جئتك تستغفر لي ، فنودي من القبر : قد غفرلك .
2 ـ محمد بن حرب الهلالي قال :
دخلت المدينة فأتيت قبر النبي فزرته وجلست بحذائه فجاء أعرابي فزاره ثم قال : يا خير المرسلين إنّ الله أنزل عليك كتاباً صادقاً قال فيه: } وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً{ وانّي جئتك مستغفراًربك مِن ذُنُوبي مستشفعاً فيها بك ، ثمَّ بَكي وانشايقول :
ياخير من دفنت بالقاع أعظُمُه فطاب من طيبهن القاع والأَكَمُ نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه فيه العفاف وفيه الجود والكرم احمد بن عبدالعزيز بن محمد المقدسي چند بيتي به اين دو بيت اعرابي ضميمه كرده كه آوردن آن، خالي از لطف و لطافت نيست :
1. نساء: 64
2. سمهودي، وفاءالوفا، ج 4، ص 1399
3. نساء : 64
--[103]--
وفيه شمس التقي والدّين قد غَرُبَت من بعد ما أَشرَقَت من نورهاالظُلَم حاشالوجهك أن يبلي وقد هُدِيَت في الشرق والغرب من أنواره الأمم آري، شخصيتي كه امت هاي مسلمان، در شرق و غرب عالم از وجود و نور او هدايت يافته اند، هرگز مندرس و پوسيده نمي شود.
* الوسيلة الي الله
} يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ{.
} أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَي رَبِّهِمْ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً{.
الوسيلة هي التحقق بحقيقة العبودية وتوجيه وجه المسكنة و الفقر إلي جنابه.
الوسيلة هي ليست الا توصلا واتصالا معنوياً بما يوصل بين العبد والربّ.
ابتغاء الوسيلة، هو التماس ما يقرّب العبد الي ربّه.
1. شفاء السقام، ص 153
2. مائده : 5
3. اسراء : 57
4. لسان العرب وَسَل ، معجم مفردات الفاظ القرآن وَسَل .
5. لسان العرب وَسَل .
--[104]--
وذكر الوسيلة في الآية الاولي بعد التقوي هو من قبيل ذكر الخاص بعد العام، اذ الوسيلة أخص من التقوي العامة في اجتناب المعاصي والعمل بالطاعات.
چند روايت در تفسير و معناي وسيله :
از حضرت صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود:
1ـ إياكم اذا أراد أحدكم أن يسأل من ربه شيئاً من حوائج الدنيا والآخرة حتي يبدء بالثناء علي الله عزوجل والمدح له والصلوة علي النبي ثم يسأل الله حاجته .
امام علي(عليه السلام) فرمود:
2ـ كل دعاء محجوب حتي يصلّي علي محمد و آل محمد .
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود:
3ـ لا يزال الدعاء محجوباً حتي يصلّي عليّ وعلي أهل بيتي .
مرحوم علامه طباطبايي قدس سره القدوسي در تفسير الميزان آورده اند كه در برخي از روايات، اهل بيت واژه وسيله در آيه كريمه } ...وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ...{ را به امام معصوم تفسير كرده اند و فرموده اند: آن وسيله اي كه در قرآن فرموده است طلب كنيد ما هستيم. شاعر صاحب قريحه كريمه و صاحب بصيرت معروف به البوصيري در قصيده
1. كافي، ج 2، ص351
2. مجمع الزوائد، ج 10، ص150
3. كفاية الأثر، ص29
4. الميزان، ج 5 ، ص333
--[105]--
شيرين البرده خود در شأن رسول و آلش و كرم و كرامت و كمالات آنان چنين سروده است :
هو الحبيب الذي ترجي شفاعته لكلّ هول من الاهوال مفتحم دعا الي الله فالمستمسكون به مستمسكون بحبل غير منفصم فاق النبيّين في خلق وفي خُلق ولم يدانوه في علم ولا كرم وكلّهم من رسول الله ملتمس غرفاً من البحر أورشفاً من الديم فهو الذي تمّ معناه وصورته ثم اصطفاه حبيباً باريء النّسم بي مناسبت نيست كلام حضرت فاطمه دخت گرامي رسول الله در كنار قبر پدر و گريه آن حضرت را كنار تربت پدر، از زبان همسرش بياوريم كه در واقع اولين زائر قبر پيامبر(صلي الله عليه وآله)محسوب مي شود:
لمّا رُمِسَ رسول الله ( ص ) جاءت فاطمة عليها السلام فوقفت علي قبره وأخذت قبضة من تراب القبر ووضعتها علي عينها وبكت وقالت :
1. المجموعة النبهاني، ص 504، طبع دارالمعرفة، القصيدة للبوصيري متوفي 696.
--[106]--
ماذا علي من شمّ تربة أحمد أن لايشم علي الزمان غواليا صبّت عليّ مصائب لو أ نّها صبّت علي الايام صرن لياليا * تلاوت قرآن
از فضيلت هايي كه هر مسلمان در طول زندگي اش مي تواند براي خود كسب و آن را به عنوان ذخيره اي معنوي حفظ كند و با خود به عالم باقي ببرد، تلاوت و انس با قرآن كريم است. تلاوت و قرائت قرآن، گاهي به مناسبت زمان، مانند ماه مبارك رمضان و نيز به مناسبت مكان، مانند مكّه مكرّمه و مسجد الحرام يا مدينه منّوره و مسجد نبوي، كه مهبط وحي بوده اند، تشديد درفضيلت پيدامي كند.
قرآن يكي از موهبت هاي بزرگ الهي و نعمت هاي ارزشمند خداوند بر مسلمانان است. نگاه به خطوط قرآن هم عبادت محسوب مي شود. قرآن عدل عترت است. پس نگاه به امام و قرآن و كعبه همه داراي فضيلت و ثواب است، و شايسته است كه زائرين عزيز حرمين شريفين، در كسب اين فضيلت سعي بليغ داشته باشند و از اين فيض سرشار الهي محروم نشوند و از اين اقيانوس بيكران معرفت الهي فيض و فضيلت برگيرند. همان گونه كه پيش تر اشاره شد، گاهي زمان شرافت پيدا مي كند; مانند ماه مبارك رمضان، و گاهي مكان شرافت مي يابد; مانند مكه و مدينه.
1. زيني دحلان، السيرة النبويه، ج2 ، ص310
--[107]--
شرافت دو شهر مكه و مدينه به خاطر وجود نوراني رسول خداست; } لاَ أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ{ و در زيارت نامه آن حضرت نيز مي خوانيم: و عظّمتَ به البلاد ، خداوند تعظيم بلاد والبلد الأمين را به خاطر وجود رسول خدا تشرف بخشيد.
گاهي فضيلت تلاوت قرآن به خاطر زمان است، مانند آن كه امام سجاد(عليه السلام) در ماه مبارك رمضان مي گويد: ...ووفقني فيه لقراءة آياتك... و گاهي به خاطر مكان است كه فرمودند كسي كه در مكّه معظمه، از جمعه اي تا جمعه ديگر قرآن ختم كند گويي تا آخر عمر تلاوت قرآن كرده است.
پيامبر فرمود: إنّ لِرَبّكم في أ يّام دَهْرِكُم نفحات ألا فتعرضوا له
در ايام عمر خود، لحظه ها و نفحه هاي بهشتي و رحماني براي شما رخ مي دهد. مواظب باشيد كه آنها را غنيمت شماريد و از آنها بهره گيريد.
آري حضور در كنار كعبه و حضور در جوار خاتم مرسلين، يك حضور عادي نيست. پس بايد آن را غنيمت دانست و جان و روان را صيقل داد و با تلاوت كلام الهي كه زلال است و چونان زمزم سرشاري است، زنگارهاي دل را كه جايگاه شيطان است، شستوشو دهيم. پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: إن
1. بلد : 2 ـ 1
2. مفاتيح الجنان.
3. مفاتيح الجنان، دعاي روز دوم ماه مبارك رمضان.
4. بحار الانوار ، ج 84 ، ص 267
--[108]--
للقلوب صدءاً كصدء النّحاس فاجلوها بالاستغفار وتلاوة القرآن .
تلاوت و انس با قرآن كريم و مصحف شريف ايمان و عقيده و صفاي دل قاريان را بيش از پيش مستحكم مي كند.
امام علي(عليه السلام) فرمود:
لقاح الايمان تلاوة القرآن .
مثل المؤمن الذي يقرأ القرآن كمثل الأترجة ريحها طيّب وطعمها طيّب .
پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود:
ليس شيء أشدّ علي الشيطان من القراءة في المصحف نظر .
علي(عليه السلام) فرمود:
تعلّموا القرآن فانّه أحسن الحديث وتفقهوا فيه فانّه ربيع القلوب واستشفوا بنوره فانّه شفاء الصّدور وأحسنوا تلاوته فانّه أنفع القصص .
علي(عليه السلام) فرمود:
ما جالس هذا القرآن أحد الاّ قام عنه بزيادة أو نقصان ، زيادة في هدي أو نقصان في عمي .
قرآن كريم دردهاي دروني ونابينايي هاي باطن را شفا
1. بحارالانوار ، ج 77 ، ص 174
2. غرر الحكم.
3. شرح ابن ابي الحديد ، ج 20، ص 280
4. بحار الانوار ج 92 ، ص 196
5. نهج البلاغه ، خطبه 110
--[109]--
مي دهد. و چه بهتر كه انسان اين استشفا را در محل نزول آن; يعني حرمين شريفين بخواهد و مؤانست و مجالست خود با قرآن را زياد كند و از نور قرآن بهره گيرد كه بزرگان اهل معرفت گفته اند: المجالسة مؤثرة و خداوند متعال فرمود : } ...فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْ الْقُرْآنِ...{.
قرائت و تلاوت قرآن سيره مستمره امامان عليهم السلام بوده است، به خصوص در حرميـن شريفيـن و عتبات مقدس. سيد جليل القدر، علامه بزرگوار بحرالعلوم مي گويد: وارد حرم علوي در نجف اشرف شدم، ديدم مولايم بقية الله الاعظم ـ ارواح من سواه فداه ـ بالاي سر مبارك امير مؤمنان با صداي مليح و شيوا، با جذبه خاص ملكوتي قرآن تلاوت مي كند، من نيز اين شعر را ترنّم كردم:
چه خوش است صوت قرآن، ز تو دلربا شنيدن *** به رخت نظاره كردن، سخن خدا شنيدن
* قرآن ذكر است
ذكر خدا در همه حال نيكو و پسنديده است و يكي از نام هاي قرآن نيز ذكر است ; } إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ{. و ذكر نام و ياد خدا، باطن انسان را نوراني و مرض هاي قلبي را شفا مي بخشد و ضمير آدمي را با خالق هستي مأنوس مي سازد . علي(عليه السلام) فرمود :
1. مزمّل : 20
2. بحار الانوار ، ج 53 ، ص 302
3. حجر : 9
--[110]--
ذكر الله ينير البصائر ويؤنس الضمائر . ذكر الله دواء اعلال النفوس . أصل صلاح القلب اشتغاله بذكر الله .
آنچه به اين ذكر و تلاوت و نظر و قرائت روح و جان مي بخشد اخلاص است.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي فرمود: آن گاه كه مردم به غير خدا و كثرت عمل مشغولند و احياناً بر آن فخر و مباهات مي كنند، شما مواظب باشيد عملتان خالص و مصفّي باشد . إذا رأيت الناس يشتغلون بكثرة العمل فاشتغل بصفوة العمل .
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
لو نظر الناس الي مردود الأعمال من السماء لقالوا ما يقبل الله من أحد عمل .
زائر اين سرزمين در اخلاص بايد ابراهيم(عليه السلام) را الگوي خود قرار دهد; كه با اخلاص تمام كعبه را بنا كردو در حقيقت سنگ اصلي و زيرين كعبه، اخلاص ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام بود كه كعبه را ابديت بخشيد. اخلاص كيميايي است كمياب كه به هر كس ندهندش.
امام باقر(عليه السلام) فرمودند:
1. غرر الحكم.
2. غرر الحكم.
3. غرر الحكم.
4. بحارالانوار، ج 77 ، ص 88
5. بحارالانوار ، ج70، ص208
--[111]--
أصبح ابراهيم فرأي في لحيته شيباً شعرة بيضاء فقال: الحمد لله رب العالمين الّذي بلّغني هذا المبلغ ولم أعص الله طرفة عين .
اگر نيكو بنگري خواهي ديد كه در گذر تاريخ كم نبوده اند انسان هاي مخلص و فرهيخته اي كه دل در گرو حق تعالي داشته اند و خدا گونه مي انديشيده اند و بر اساس ارزش ها و فضيلت ها و كرامت ها گام بر مي داشتند و سويداي دل خويش را با الماس اخلاص سودند و از پرتو اسرار حق صفا يافتند و اكنون در روزگار معاصر نيز شيدايان حق و والهان و شيفتگان معبود حقيقي كه دل در ياد حق دارند نيز كم نيستند، اما هر انساني بايد به خود بينديشد كه فرداي قيامت عمل ديگري براي ما نيست عمل ما هم براي او نيست (لا تزر وازرة وزر أخري).
بايد مثل سوختگاني شد كه وقتي كلمه معبود و نام خالق هستي را مي شنوند، نه تنها قلبشان مي تپد كه سراسر وجود آنها به لرزه در مي آيد. آنان چراغ و ضياي حق را در دل خويش روشن دارند و نمونه اش علي بن الحسين، سيدالساجدين و زين العابدين است كه در ميقات ذوالحليفه، در هنگامه پرغوغاي تلبيه مي لرزد و مي گويد:
خوف آن دارم كه به من بگويند لالبّيك و لاسعديك اينان شمع ياد خدا را همواره در جان روشن دارند.
1. بحارالانوار ، ج12 ، ص8
2. انعام : 164
3. بحار الأنوار، ج47، ص16
--[112]--
دلسوختگاني هستند كه از زلال علم حقيقي حق و چشمه هدايت و نورانيتِ وحي و هدايت انبيا استفاده كرده و جان خود را سيراب كرده اند و از شراب طهور محبت خدا و نبي و وليّ چشيده اند و نوشيده اند و اكنون نيز عاشقانه در صحراي عشق، دل به ياد او زنده نگه داشته اند كه گام برتر گيرند و عطش روح و روان و نياز روحي خود را از آن سيراب تر گردانند.
كسي كه مي خواهد با پاكدلان صبح و مسائي داشته باشد و در مسير دلِ پاكانِ باطن بين گام بردارد، مناسب است از سرّ و سير و مسير آگاهي داشته باشد و از رهبران آن وادي، اسرار مسير و طي طريق را بياموزد. رهبران ما همان ذوات مقدسي هستند كه كلام و روش و عمل و سكوت و سكون و تقرير آنان، همه نور است و هاديان به نورند.
امام هادي(عليه السلام) فرمود :
كلامكم نور وأمركم رشد ووصيّتكم التقوي وفعلكم الخير وعادتكم الاحسان وسجيتكم الكرم .
اسرار را بايد از كساني آموخت كه آنان از بشر نياموخته اند، بلكه از خالق بشر دريافته اند; من لدن حكيم عليم بوده است و جويبار علوم آنان نشأت يافته از عالم ديگري است به نام عالم امر و مظهر } إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ{ مي باشند و ديگران كه بيراهه رفته اند، از
1. مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.
2. سوره يس آيه 82 .
--[113]--
اين گونه نعيم ها و نعمت هاي دلنواز محرومند و روح آنان در اضطراب و خشكيِ جهل و عطش و فقر بي هدايتي مي سوزد. راستي راز و رمز احرام و طواف و سعي بين صفا و مروه و هروله، سرّ نماز در مصلاي عشقِ ابراهيمي و اسماعيلي، مقام ابراهيم، حجر اسماعيل، حجرالأسود و استلام آن و حقيقت ركن يماني را چه كسي بايد بيان كند؟ بديهي است بايد امام معصوم بيان كند كه مدار امت است. امير بيان، علي بن ابي طالب فرمود: وانّ محلّي منها محل القطب من الرحي . امام همواره مدار است و از اسرار عالم با خبر است. ائمه محرم راز و سرّ عفاف ملكوت اند، نه تنها امام ناسوتيان بلكه رهبر ملكوتيان نيز هستند.
اگر آدم ابوالبشر از خاك خلق شده است } إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِنْدَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَاب...{.، علي(عليه السلام) ابو تراب است. تبيين اسرار مناسك حج و عمره، در شأن و توان معصومين(عليهم السلام)است. آنانند كه بايد حقايق نوراني شريعت نبوي را بيان كنند. چون كه مي دانند قهر و مهر خدا در چيست.
رسول خدا } وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَي * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَي * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي * ذُو مِرَّة فَاسْتَوَي * وَهُوَ بِالاُْفُقِ الاَْعْلَي{. بود. امامان(عليهم السلام)كه خليفه و جانشين پيامبرند، نيز داراي همين كمال و ويژگي هستند و همه مشكاة واحد و مصباح فاردند و مظهر
1. نهج البلاغه ، خطبه 3 .
2. آل عمران : 59
3. نجم : 3
--[114]--
} ...اللهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ...{ مي باشند. همه نور واحد و در توازن واحد هستند، اما ويژگي هاي آن بزرگان تفاوت مي كند و گرنه اگر صلح است يا قيام در برابر طاغوت، اگر خشيت است يا بكاء، اگر عزلت است يا جهاد، همه و همه بر اساس وظيفه الهي است. كجا و چگونه مي توان به مقام عصمت علوي يا فاطمي پي برد؟! امام علي بن موسي الرضا(عليهما السلام)فرمودند :
الإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لا لَهُ مِثْلٌ وَ لا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَب مِنْهُ لَهُ وَ لا اكْتِسَاب بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الأَلْبَابُ وَ خَسَأَتِ الْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الأَلِبَّاءُ وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الأُدَبَاءُ وَ عَيِيَتِ الْبُلَغَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْن مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِيلَة مِنْ فَضَائِلِهِ وَ أَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ التَّقْصِيرِ وَ كَيْفَ يُوصَفُ بِكُلِّهِ أَوْ يُنْعَتُ بِكُنْهِهِ أَوْ يُفْهَمُ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِهِ أَوْ يُوجَدُ مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ وَ يُغْنِي غِنَاهُ لا كَيْفَ وَ أَنَّي وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمِ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ... .
اگر دست شما به ستارگان دور و بلند آسمان رسيد، فكر شما هم مي تواند به عمق و ژرفاي حقيقت امامت پي ببرد; هيهات، هيهات ، آن دست كوتاه و آن فكر عليل و زبان در اوصاف آنان كليل است! مقام امامت مقام بزرگي است كه
1. كافي، ج1، ص201
--[115]--
انتصاب از جانب خالق است نه انتخاب از جانب خلق. قرآن هم با واژه جَعَل تعبير آورده است. جعل همان انتصاب است ; } وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ{.
از لطافت هاي قرآن كريم اين كه واژه امامت (مفرد و جمع) دوازده بار در قرآن كريم آمده است. آيا اين نكته ايهام به حقيقت امامت و حقانيت مذهب ندارد؟ و آيا مي توان گفت كه اين لطيفه ربّاني امري اتفاقي است؟! خداوند حكيم عليم است و با يك حكمت و وجاهت و توجه خاص در قرآن اين چنين آورده است. مانند واژه موعظه و لسان كه هر دو 25 بار آمده است; يعني از زبان بايد فقط موعظه و پند را بهره گرفت. زبان مساوي است با موعظه و موعظه هم مساوي با لسان است. همچنين موت و حيات نيز هر يك 145 بار آمده است و دني و آخرت هريك 115 نوبت آمده است. پس اسراري وجود دارد و سرّ را بايد از صاحب سرّ دريافت و بهره گرفت و اينها را شايد بتوان از مظاهر اعجاز نبوي دانست .
* كرامت
كرامت و معجزه ، هر دو خرق عادت است. امامان(عليهم السلام)، هم اعجاز دارند هم كرامت و مفسّرانِ حقيقي قرآنند، بلكه عِدل آن و به بينش دقيق تري خودِ قرآنند. علي(عليه السلام) در جنگ با
1. انبياء : 73
--[116]--
نهروانيان فرمود: چرا دنبال قرآن صامت مي رويد، قرآن ناطق منم. بزرگواري آنان اقتضا مي كند كه در حق ما گرفتاران، و نيازمندان و واماندگان دعا كنند .
مگر صاحبدلي روزي ز رحمت *** كند در حق درويشان دعايي
بايد مَحْرم شد تا توانست دست به رداي كبريايي آنان زد. جُرم و جِرم گناه انسان را با خوبان نامحرم مي كند. بايد گناهان را شست تا اجازه ورود به حرم را يافت و گرنه صِرف مُحرِم شدن ظاهري كفايت نمي كند. اگر توبه كردي و محرم شدي و به حرم آمدي، مَحْرم خواهي شد; آن گاه است كه پرده ها را كنار مي زنند و اسرار را مي نمايانند. آنچه مهم است اجازه ورود به حرم حقيقي است تا آن كه وقتي وارد حرم شدي سرّ و اسراري را دريابي.
آنان كه وارد وادي رحمت و حريم با حرمتِ خدا مي شوند، صاحبدلاني هستند كه سميع و بصيرند و با نامحرمان مي گويند:
ما سميعيم وبصيريم و هشيم *** با شما نامحرمان ما خامشيم
بايد حجاب ها را دريد و انانيت ها و عجب و اعجاب به نفس را كنار ريخت و از هر چه غير اوست عاري شد و با فطرت الهيِ صرف، به وادي اقدس و حرم وارد شد تا محرم سرّگرديد و از اسرار لذّت برد .
چيزي كه رنگ و صبغه غير الهي دارد، قابليت پرواز به
1. ينابيع المودّه، ج1، ص214 ; بحار، ج82، ص199
--[117]--
كوي دوست و ديار محبوب را ندارد. مادامي كه خطاب : } اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الاَْرْضِ{. گريبانگير نفس بشري است كي و كجا مي تواند رهرو و سالك راه حق باشد .
فطرت بشر اوّلاً و بالذات جز به كمال مطلق، به هيچ چيز ديگري توجه ندارد، اما همين فطرت اگر آلوده به رنگ هاي دنيايي و دام هاي شيطاني و اسارت هاي ابليسي گرديد، راه كمال بر او بسته مي شود، مگر آن كه رنگ ها را بزدايد و دام بگسلد و ديواره هاي اسارت را بشكند تا پرواز كند تا بَرِ دوست و به هواي سر كويش پرو بالي بزند. تا انانيت ها هست نمي شود.
تا خويشتني به وصل جانان نرسي *** خود را به رَهِ دوست فنا بايد كرد
تا نفس و زمينه پاك نباشد، علم نه تنها كارگر نيست بلكه حجاب اكبر هم مي شود. علم آن گاه چراغ راه و نور هدايت است كه حق جو باشي و عاشق و دلداده حق. تهذيب نفس، تطهير قلب و تزكيه جان لازم است تا راهت دهند. بايد اشك نيمه شب و التماس و شوق و شعف را بدرقه اين راه كرد تا به رشد و رشادت معنوي دست يافت. بايد اقفال قلوب را شكست و طاهر و مطهَّر شد تا در جرگه مطهّرون در آمد; مگر نه آن است كه : } فِي كِتَاب مَكْنُون * لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ{.
همان گونه كه به حقيقتِ قرآن جز مطهّرون نمي رسند،
1. توبه : 38
2. واقعه : 79
--[118]--
به حقيقت ولايت و قرآن ناطق نيز جز مطهّرون نمي توانند بار يابند .
از ميان زائران، جوانان به افق ملكوت نزديك تر و براي وصول به مقامات معنوي موفق ترند; زيرا هر روز كه از عمر انسان مي گذرد، دلباختگي به دنيا، سرطان غفلت و قفل شيطاني در وجود انسان محكم تر و پر زنگارتر مي شود.
روشن است كه يكي از مكرها و كيدهاي شيطان تسويف است; يعني همواره به انسان وعده مي دهد كه بعداً به اصلاح نفس مي پردازي و توبه مي كني. و بدين سان، تا زمان پيري انسان را پيش مي برد و به گونه اي برنامه ريزي مي كند كه انسان بدون توبه از دنيا برود; چرا كه او دشمن قسم خورده انسان است : } قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لاَُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ{.
* سعه صدر و بي اعتباري دنيا
همه بايد از خالق اسرار بخواهيم كه ظرفيت وجوديمان را فراخ و سعه صدرمان را افزون نمايد. علي(عليه السلام) فرمود :
اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيةٌ فَخَيرها أَوْعاه . اين قلب ها ظرف هايي هستند كه بهترين آنها جادارترينشان است.
جواني هر انسان، بهار ادراك معارف الهي است وگرنه عمر مي گذرد و به فرموده امام راحل (قدس سره القدوسي) بايد گفت :
1. ص : 82
2. نهج البلاغه، قصارالحكم، 147
--[119]--
از قيل و قال مدرسه ام حاصلي نشد *** جزحرف دلخراش پس ازآن همه خروش
غرورها و اميدهاي كاذب شيطاني است كه انسان را به وادي حيرت و خسران و حسرت سوق مي دهد. انسان ابتدا فكر مي كند كه دنيا حباب است، بعد مي بيند آب است و سپس مي بيند سراب است، بعد مي بيند سراب هم خالي از آب است و هيچ است! لذا برخي از اهل معرفت فرموده اند:
اي هيچ، براي هيچ در هيچ مپيچ، كه دنيا همه هيچ اندر هيچ است.
پيچيدن دور دنيا فسانه و فسوني است كه موجب افسوس است كه تارك حقيقي دنيا علي مرتضي(عليه السلام)، در نهج البلاغه شريف، دنيا را تحقير كرد. قرآن هم فرمود :
} ...كَسَرَاب بِقِيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّي إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً...{.
در اين جا مشبّه صعيف تر از مشبّه به است، لذا قرآن اعمال اهل دنيا را تشبيه به سراب كرد و نفرمود كه خود سراب است .
* مكّه امّ القري
مكّه را بدان جهت امّ القري خوانده اند كه گويا تمام اسرار
1. ديوان امام خميني(قدس سره)
2. نور : 39
--[120]--
قري و بلاد در آن نهفته است، نه تنها اسرار زميني كه رموز آسماني نيز در آن مستور است . قرآن هم فرمود: } ...لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَي وَمَنْ حَوْلَهَا...{
* كعبه
امام صادق(عليه السلام) فرمودند: كعبه در محاذات بيت المعمور و بيت المعمور در محاذات عرش واقع است و عرش چون چهار ركن دارد، كعبه نيز مربع ساخته شده است و تسبيحات اربعه كه اسلام و نظام هستي مبتني بر آنهاست، راز تربيع عرش است. آنچه كه در عالم طبيعت است الگويي است از عالم مثال و عالم مثال الگويي است از عالم مجردات و بالأخره عالم مجردات الگويي است از اسماي حسناي الهي.
كعبه برابر عوالم بالا تنظيم شده است و تنزل عرش پروردگار است و بيت المعمور در آسمان چهارم است.
مرحوم حكيم ميرفندرسكي گويد :
چرخ با اين اختران نغز و خوش زيباستي *** صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي
كساني كه به طور شايسته پيرامون كعبه طواف مي كنند، در عالم مثال، به بيت المعمور صعود كرده اند و اگر وظايف آن مرحله را نيز به شايستگي انجام دهند به مقام عرش الهي بار
1. انعام : 92
2. بحارالانوار، ج96 ، ص57
3. بحارالأنوار، ج99، ص57، باب4، ح96
4. ديوان ميرفندرسكي .
--[121]--
مي يابند; همان گونه كه حارثة بن مالك فرمود: كأ نّي أنظر إلي عرش رَبّي وقد وضع للحساب .
خداوند متعال با قرار دادن كعبه به عنوان مطاف انسان ها، در واقع خواسته است كه انسان ها به فرشتگان عرش الهي اقتدا كنند و حق را زمزمه نمايند.
خداوند متعال در آيات آغازين سوره طور سخن از بيت المعمور و سقف مرفوع دارد ; } وَالطُّورِ * وَكِتَاب مَسْطُور * فِي رَقّ مَنْشُور * وَالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ * وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ{.
مرحوم امين الاسلام طبرسي ذيل آيه }و البيت المعمور {مي فرمايد: خانه اي است در زير عرش پروردگار و خداوند متعال آن را بر چهار ستون زبرجد قرار داده و از ياقوت پوشانده است. به فرشتگان فرمود عرش را رها نموده بر پيرامون اين خانه طواف كنيد و فرشتگان از آن پس گرد آن خانه طواف كردند و در هر شبانه روز هفتاد هزار فرشته در آن خانه مي آيند و مي روند و ديگر هرگز به آن جا باز نمي گردند. امام صادق(عليه السلام) فرمود :
أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الأَرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَي إِلَي الأَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَ اساس و بنيان بيت عتيق از طبقه هفتم زمين تا طبقه هفتم آسمان و از روي زمين تا عرش اِله است.
1. اصول كافي، ج2، ص54
2. طور : 1ـ5.
3. مجمع البيان، جزء 27
4. من لايحضره الفقيه، ج2، ص246، باب ابتداء الكعبة و فضلها.
--[122]--
إِنَّهَا قِبْلَةٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَي السَّمَاءِ .
قال الله تبارك و تعالي :
} إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمِينَ * فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً{.
آيه شريفه با تأكيد شروع مي شود و تعبير وضع در قبال رفع است و از تعبير وضع استفاده مي شود كه كعبه تنزل يافته مثال آن چيزي است كه در سماء رابع خلق شده است و الا چرا نفرمود : انّ اوّل بيت بُنِيَ أو جُعِلَ و هكذا و در علم ادب ثابت شده است كه لام در نفع ناس است كعبه براي منفعت مردم است كه در جاي ديگر فرمود : } لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَات...{.
* كعبه صدف است
كعبه صدفي است كه دُرّ ثمين ولايت را در خود جاي داد و تلاش براي رسيدن به كعبه در حقيقت تلاش براي وصال به حق و وصول به ولاي علي است; زيرا علي مولودي است كه شير توحيد را از سينه اين مام نوشيد و او گوهر اين صدف است و روشن است كه هر گوهري ارزشمندتر از صدفِ خويش است. به قول عارفي كه مي گفت: شيخ ما رو به كعبه دارد و من دل در نجف; چرا كه گوهرِ اين صدف اكنون در
1. تهذيب الأحكام، ج2، ص383
2. آل عمران : 96
3. حج : 28
--[123]--
نجف آرميده است .
به سوي كعبه رود شيخ ومن به سوي نجف *** به حق كعبه كه آن جا مراست حق به طرف
تفاوتي كه ميان من است و او اين است *** كه من به سوي گهر رفته او به سوي صدف
امام صادق(عليه السلام) به ابن ابي العوجاء فرمود :
هذا بيت استعبد الله به عباده ليختبر طاعتهم في إتيانه فَحَثَّهُم علي تعظيمه وزيارته جعله محلّ انبياء للمصلّين له فهو شعبة من رضوانه وطريق يؤدي إلي غفرانه .
كعبه در صورتي شعبه اي از رضوان خداست كه انسان صدف و گوهر هر دو را قبول داشته باشد پذيرفته شده باشند وگرنه بدون گوهر قبل از اسلام هم بود، اما مركز و جايگاهي براي نصب بت ها بود .
معلوم مي شود كه خداوند متعال اين خانه را خلق فرمود تا خلق را به عبادت وادارد و انسان ها را با اين عبادت و طاعت بيازمايد. هدف از خلقت اين بيت اين بود كه از علي پذيرايي شود. اين خانه آماده شد و مادري به حرم آمد و احساس الم نمود و از فرط حيا دنبال خلوتگه راز مي گشت، در بارگاه اله دست به دعا برداشت، خدايا! آبرويم را حفظ كن.
چون لايق شأنش نَبُد زايشگهي غير از حرم *** آمد نداي ادخلي او را ز حيّ ذوالكرم
1. احتحاج طبرسي، ج1، ص75
--[124]--
يعني تو غير از مريمي بازآ وزين درگه مَرَم *** خاص تووفرزند توست ركنومقامومزدلف
اين خانه را بايد خدا يك روز معماري كند *** آدم بنايش برنهد نوحش پرستاري كند
وانگه خليلش با پسر تا سقف حجاري كند *** آن يك در و بامش نهد وآن نقش وگچكاري كند
هريك ز آباء رسول پس خانه سالاري كند *** كامروز اندر خانه اش يك ميهمانداري كند
آري، اين همه براي آن است كه كعبه يك روز از ميهمان خود، علي پذيرايي كند و او را حفظ نمايد.
* آدم اولين حج گزار
آدم(عليه السلام) نخستين حج گزاري بود كه بسان فرشتگان بر دور خانه خدا طواف كرد و پس از او فرزندانش به زيارت اين خانه پرداختند، تا اين كه در عصر حضرت نوح، در اثر طوفان، جاي كعبه پوشيده از آب شد و نوح و همراهانش كه 150 روز در كشتي بودند، به مكه آمدند. چهل روز پيرامون خانه خدا گشت سپس به سوي كوه جودي آمد و در آن جا مستقر گرديد. جايگاه كعبه تا زمان حضرت ابراهيم از نظرها پنهان بود تا اين كه خداوند متعال محل آن را به ابراهيم نماياند و ابراهيم از شام حركت كرد و جبرئيل او را راهنمايي نمود تا به
1. ديوان شمس اصطهباناتي .
2. وسائل الشيعه، ج13، ص208
3. بحار الأنوار، ج11، ص340
--[125]--
نشانه هاي حرم و جايگاه خانه رسيدند و مأموريت يافت به كمك اسماعيل ديوارهاي كعبه را بالا برند وبيت عتيق را بناكنند; } وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ...{و آن گاه فرمان داد پيرامون آن طواف كنند; } ...وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ{.
امام باقر(عليه السلام) فرمود :
انّما أمر الناس ان يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا بها ثم يأتونا فيخبرونا بولايتهم ويَعرضوا علينا نصرهم .
هدف آدم، ابراهيم و اسماعيل و... آن بود كه كعبه زيارتگاه و مطاف انسان ها گردد و در سايه آن، از درد و رنج يكديگر آگاه شوند و منافعي هم عايد آنان گردد و رقاء و علوّ روحي نيز پيدا كنند .
* احرام
احرام، به معناي داخل شدن در حرم يا حرام نمودن چيزي بر مُحرم است. مُحرِم با پوشيدن لباس احرام و نيت و تلبيه بسياري از محرّمات را بر خود حرام مي كند; و از آن جمله ترك اعمالي است كه جنبه حيوانيت دارد. بديهي است اعمالي كه در شأن حيوانات است با تجرّد و موت اختياري و سير الي الله منافات دارد. انسان بايد ابتدا محرم شود تا بتواند مُحرم
1. بقره : 127
2. حج : 29
3. بحارالانوار، ج 96 ، ص 374
--[126]--
شود و گرنه مُجرم را به حرم راهي نيست، مگر آن كه جِرم و جُرم را بزدايد، به قول عارف صمداني، ملا محسن فيض كاشاني : از هرچه جز عشق رُخَش استغفر الله .
اهل سرّ و رمز و راز و اهل معرفت و شهود آموخته اند و گفته اند :
چو محرم شدي واقف خويش باش *** كه مُحرِم به يك نقطه مُجرِم شود
در اثر گناه، نقطه اي سياه در صفحه سفيد قلب و صحيفه عمل انسان ظاهر مي شود. هر چه گناه افزون تر گردد نقطه سياه گستره بيشتري مي يابد تا جايي كه :
} ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَي أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون{.
گرچه وصالش نه به كوشش دهند *** آن قدر اي دل كه تواني بكوش
* طواف
مناسب است انسان در حال طواف خود را به صورت جست و جوگري درآورد كه گويا حقيقتي را گم كرده و در جستوجوي آن است، شايد كه در اين اشواط و ادوار مكرّر آن حقيقت را دريابد و آن حقيقت گم شده همان ذات اقدس اله است.
1. ديوان فيض كاشاني .
2. روم : 10
--[127]--
انسان طائف و زائر، ميهمان خداست و بايد در اين سفر بكوشد جايزه ميهماني را دريافت كند كه همانا سند برائت و نجات از جهنم مي باشد.
سيد الساجدين(عليه السلام) در دعاي افتتاح از خدا درخواست مي كند :
بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ فَاكْتُبْ لَنَا وَ فِي جَهَنَّمَ فَلا تَجْعَلْنَا وَ فِي عَذَابِكَ وَ هَوَانِكَ فَلا تَبْتَلِنَا وَ مِنَ الضَّرِيعِ وَ الزَّقُّومِ فَلا تُطْعِمْنَا وَ مَعَ الشَّيَاطِينِ فِي النَّارِ فَلا تَجْمَعْنَا وَ عَلَي وُجُوهِنَا (فِي النَّارِ) فَلا تَكْبُبْنَ
علي بن موسي الرضا(عليه السلام) فرمود :
فاذا بلغت الحرم فاغتسل قبل أن تدخل مكّة وامش هنيئة فاذا دخلت مكّة ونظرت الي البيت فقل : الحمد للهِِ الّذي عظّمك وكرّمك وجعلك مثابة للناس وأمناً و هدي للعالمين ، ثم ادخل المسجد حافياً و عليك السكينة والوقار ثم تطوف بالبيت تبدء بركن الحجرالأسود وقل : أمانتي أديتها وميثاقي تعاهدته ليشهد لي بالموافاة .
اين حديث شريف پيامبر(صلي الله عليه وآله) ، هم ادب احرام و هم ادب طواف و استلام حجر را ياد آور مي شود:
طواف بر گرد بيت الله الحرام، داراي فضيلت بسيار و ارزش والايي است .
مَا مِنْ طَائِف يَطُوفُ بِهَذَا الْبَيْتِ حِينَ تَزُولُ الشَّمْسُ حَاسِراً عَنْ رَأْسِهِ حَافِياً يُقَارِبُ بَيْنَ خُطَاهُ وَ يَغُضُّ بَصَرَهُ وَ
1. مستدرك الوسائل، ج5، ص79
2. تفسير عياشي، ج 1، ص 59
--[128]--
يَسْتَلِمُ الْحَجَرَ فِي كُلِّ طَوَاف مِنْ غَيْرِ أَنْ يُؤْذِيَ أَحَداً وَ لا يَقْطَعُ ذِكْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ لِسَانِهِ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَة سَبْعِينَ أَلْفَ حَسَنَة وَ مَحَا عَنْهُ سَبْعِينَ أَلْفَ سَيِّئَة وَ رَفَعَ لَهُ سَبْعِينَ أَلْفَ دَرَجَة وَ أَعْتَقَ عَنْهُ سَبْعِينَ أَلْفَ رَقَبَة ثَمَنُ كُلِّ رَقَبَة عَشَرَةُ آلافِ دِرْهَم وَ شُفِّعَ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ قُضِيَتْ لَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ حَاجَة إِنْ شَاءَ فَعَاجِلَهُ وَ إِنْ شَاءَ فَآجِلَهُ .
در اين حديث شريف، از مسائل مهم، آن است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرمودند: مواظب باشيد كه در حال طواف به ديگران آزار نرسانيد من غير أن يوذي أحد
نكته ديگر ركن يماني است.
امام صادق(عليه السلام) فرمود: از لحظه اي كه خداوند متعال آسمان ها و زمين ها را آفريد، فرشته اي را موكل كرد كه در كنار ركن يماني براي استجابت دعا آمين بگويد; يعني آن گاه كه به ركن يماني رسيدي توجه به دعا داشته باش.
راوي مي گويد از امام صادق شنيدم كه فرمود :
انّ ملكاً موكّلا بالركن اليماني منذ خلق السموات والارضين ليس له هجر الا التأمين علي دعائكم فلينظر عبد بما يدعو ، فقلت له ما الهجير فقال كلام من كلام العرب أي ليس له عمل .
و مستحب است كه بگويي :
} رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا
1. وسائل الشيعه، ج 13، ص 306
2. وسائل الشيعه، ج 13، ص 342
--[129]--
عَذَابَ النَّارِ{ .
* مقام ابراهيم
مقام ابراهيم گواه روشني است بر توحيد و آيتي است از آيات الهي و بيّنه اي از بينات.
ابراهيم(عليه السلام) در آن جا ايستاد و مردم را به فرمان خداوند كه فرمود : } وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَي كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق{. به حج فراخواند. بدين سان پاي مباركش در سنگ فرو رفت و اكنون قرن ها مي گذرد و همچنان اثر پاي آن پيامبر عظيم الشأن در آن سنگ باقي است : } فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً...{. و خداوند دستور داد كه: } ...وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّيً...{. خداوند متعال اين اثر را پيوسته حفظ خواهد كرد و اين كار بر او دشوار نيست; } ...وَلاَ يَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ{.
* حجر الأسود
نقطه آغاز و انجام هر طواف حجر الأسود است كه در زاويه كعبه، كنار در بيت الله الحرام قرار گرفته است و اين علامت، خود آيتي از آيات بيّنات الهي است و براي اين كه
1. حج : 27
2. آل عمران : 97
3. بقره : 125
4. بقره : 255
--[130]--
طائف و زائر خانه خدا با خدا پيمان ببندد، مستحب است حجر را استلام كند و اين استلام به معناي دست دادن با خدا و ميثاق بستن با خالق كعبه است .
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: :
الحجر يمين الله فمن شاء صافحه به . الحجر الأسود يمين الله في أرضه يصافح بها عباده المؤمنين . طوفوا بالبيت واستلموا الركن فانّه يمين الله في خلقه يصافح بها خلقه مصافحة العبد أو الرّجل يشهد لمن استلمه بالموافاة .
حجرالاسود دست راست خدا در زمين است كه استلام آن، مصافحه با پروردگار محسوب مي شود و اين بدان جهت است كه خداوند متعال براي آن كه در دنياي طبيعت و حسّ، محلّ ميثاقي داشته باشد، فرمان داد كعبه را ساختند و در ركني از اركان آن، سنگ خاصي را به عنوان يَمِينُ اللهِ فِي اَرْضِهِ قرار دادند تا كسي كه بر حجرالاسود دست مي گذارد و استلام مي كند با دست راست خدا مصافحه كرده باشد. زائر بدين وسيله متعهد مي شود و با خدا پيمان مي بندد كه ديگر دست به گناه و معصيت نيالايد و با بيگانه دست خيانت ندهد. ذات اقدس پروردگار منزّه از جسم و ماده است. او مجرد محض است و اين با زبان مخاطب سخن گفتن، تشبيه معقول به
1. وسائل الشيعه، ج 9، ص 408
--[131]--
محسوس است و گرنه او به گونه انسان ها دست ندارد تا راست و چپ داشته باشد .
امام صادق(عليه السلام) فرمود :
وَ دُخُولِ الْبَيْتِ مُتَحَقِّقاً لِتَعْظِيمِ صَاحِبِهِ وَ مَعْرِفَةِ جَلالِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ رِضيً بِقِسْمَتِهِ وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ .
استلام حجر كن و اظهار رضايت نما از قسمتي كه خداوند به تو لطف كرده است و در برابر عزّت شكست ناپذير آن عزيز حقيقي خضوع كن .
دست حاجت چو بري پيش خداوندي بر *** كه كريم است و رحيم است و غفوراست و ودود
امام زين العابدين(عليه السلام) خطاب به شبلي فرمود :
صافحت الحجر و وقفت بمقام ابراهيم و صلّيت به ركعتين ؟ قال : نعم ، فصاح(عليه السلام) صيحة كاد يفارق الدنيا ثّم قال آه، آه، من صافَحَ الحجرالأسود فقد صافح الله تبارك و تعالي .
حضرت صادق(عليه السلام) فرمود :
فَالرُّكْنُ الاَْسْوَدُ بَابُ الرَّحْمَةِ إِلَي الرُّكْنِ الشَّامِيِّ فَهُوَ بَابُ الاِْنَابَةِ وَ بَابُ الرُّكْنِ الشَّامِيِّ بَابُ التَّوَسُّلِ وَ بَابُ الرُّكْنِ الْيَمَانِيِّ بَابُ التَّوْبَةِ وَ هُوَ بَابُ آلِ مُحَمَّد(عليهم السلام) وَ شِيعَتِهِمْ إِلَي الْحَجَرِ .
1. مستدرك الوسائل، ج 10، ص172
2. بحارالأنوار، ج 99، ص 630
--[132]--
پيامبر(صلي الله عليه وآله) :
من فاوضه فانّما يفاوض يد الرحمن . تفسير الحديث هو ان المفاوضة هي المحادثة والمذاكرة لكن استعيرت هنا للمصافحة تشبيهاً لها بالبيعة التي يبايع الانسان غيره ويتلقي ذلك الغير تلك المبايعة بالقبول فكأ نما يتحادثان ويتبادلان القول بالتعهد من طرف والقبول من آخر .
ابن عباس گويد :
ليس في الارض من الجنّة الاّ الركن الاسود والمقام فانّهما جوهرتان من جوهر الجنة ولولا ما مسهما من اهل الشرك ما مسهما ذو عاهة الاّ شفاه الله تبارك وتعالي .
بي حد و حصر درِ خانه تو را مي كوبم; چرا كه امين وحي تو و وليّ من رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود :
من قرع باباً ولجّ ولج من طلب شيئاً و جدّ وجد .
خدايا! مبادا رانده درگاه تو گردم .
گفت پيغمبر كه چون كوبي دري *** عاقبت زان در برون آيد سري
چون كشي هر روز از چاهي تو خاك *** عاقبت اندر رسي در آب پاك
1. السنن الكبري، حديث 4975
2. تاريخ ازرقي، ص 24
3. منية المريد، شهيد ثاني .
--[133]--
سايه حق بر سر بنده بود *** عاقبت جوينده يابنده بود
دستور است كه در هنگام سعي اين نجوا و دعا و مناجات را با ربّ الارباب داشته باشي .
يامن أمر بالعفو . يامن هو أولي بالعفو . يامن يحب العفو . يامن يثبت علي العفو ـ العفو العفو العفو. يا جواد يا كريم يا قريب يا بعيد اردد عليّ نعمتك واستعملني بطاعتك ومرضاتك.
ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل مي كند :
مامن بقعة أحبّ إلَيّ من المسعي لأنه يذل فيه كل جبّار .
امام صادق(عليه السلام) فرمود :
جعل السّعي بين الصفا والمروة مذلّة للجبارين .
پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود :
فاذا سعيت بين الصفا والمروة سبعة أشواط كان لك بذلك عند الله عزّوجلّ مثل أجر من حجّ ماشياً من بلاده ومثل أجر من أعتق سبعين رقبة مؤمنة .
1. مثنوي مولوي .
2. مناسك حج .
3. وسائل الشيعه، ج 9، ص 511.
4. همان.
5. بحارالانوار، ج 96، ص 4
--[134]--
* تقصير
زائر در پايان سعي ميان صفا و مروه، بر فراز كوه مي ايستد، تقصير مي كند، مو يا ناخن كوتاه مي كند; يعني خدايا! آرزوهاي نفساني و خواهش هاي حيواني ام را كوتاه و مرا به خودت وصل گردان !
* ادب وداع بيت
قلت لأبي عبدالله : فمن أين أودّع البيت ؟ قال : تأتي المستجار بين الحجر والباب فتودعه من ثَمّ، ثم تخرج فتشرب من زمزم ثم تمضي ، فقلت : أصُبُّ عَلي رأسي فقال : لا تقرب الصّب .
حضرت صادق(عليه السلام) فرمود :
فليكن آخر عهدك بالبيت أن تضع يدك علي الباب وتقول : المسكين علي بابك فتصدق عليه بالجنة .
امام صادق(عليه السلام) همچنين فرمود :
إذا أردت أن تخرج من مكّة وتأتي أهلك فودّع البيت وطف بالبيت أسبوعاً وان استطعت أن تستلم الحجر الأسود والركن اليماني في كلّ شوط فافعل والاّ فافتح به واختم به فان لم تستطع ذلك فَمُوَسَّعٌ عليك ثم تأتي المستجار فتصنع عنده كما صنعت يوم قدمت مكّة وتخير لنفسك من الدعاء ثمّ استلم الحجر الأسود ثم الصق بطنك بالبيت تضع يدك علي الحجر والأخري مما
1. وسائل الشيعه، ج 14، ص 290
2. همان.
--[135]--
يلي الباب واحمد الله واثن عليه وصلّ علي النبي .
مناسك حج و عمره مانند ديگر عبادات، انسان ساز است. مناسب است زائر هنگام وداع ، حالت بسيار متفاوت نسبت به هنگام ورود به بيت الله الحرام داشته باشد و اين تفاوت حال و وضع روحي را احساس كند. بزرگان و اولياي دين چنين بودند. آنان وقتي وارد حرم مي شدند، حالتي داشتند كه با هنگام وداع و خروج از مسجدالحرام تفاوت اساسي داشت. خداوند ما را نيز مانند آنان و رهرو راهشان قرار دهد!
¯
1. وسائل الشيعه، ج 14، ص 287.
--[136]--
|